IN Service




Wednesday, November 16, 2005





شافل

شاید بتوان قسمتهایی از وجودم را با مدل ساده شده ای مثل
شافل winamp توجیه کرد .







Friday, November 11, 2005





یک سال پیش در چنین روزی



می تونم تصورش رو بکنم که توی یه روز سرد و دلگیر توی یکی از بندر های همیشه مه گرفته با من آشنا می شی.از میون میلیون ها لیوان خالی از مشروب میای سراغ من.قیافه معمولی و هیکل لاغر من چیز جذابی نداره .داره؟
کنار هم می ایستیم و دراز شدن سایه هامون رو تماشا می کنیم.من بهت نگاه می کنم و تو با خودت میگی ای کاش حدئقل یکم آرایش کرده بودی.جفتمون پوز خند می زنیم.من بلوزت رو می کشم و ول می کنم .دوباره محکم می چسبه به تنت.این دفعه بلند بلند می خندیم.تو دستت رو میاری جلوی دهنت و من یاد دندون های نا مرتبم می افتم.بعد دوباره برمی گردیم و دراز شدن سایه هامون رو تماشا می کنیم.انگار ما دو تا صاحب معمولی ترین چیزهای بی نظیر دنیا هستیم مثه سنگینی سرت رو شونه من وقتی صدای جز از نزدیکترین بار به گوش می رسه.
تن مون داره از سرما میلزه.دست هاتو زیر آستینات و لب هاتو زیر یقه بلوزت می پوشونی و به من نگاه می کنی.پاهات رو زیر دامن نازکت به هم میمالی و لی هوا سردتر از این حرفاست.سایه ای هم که نمونده دیگه.باد که موهات رو تو دستای من بازی میده جفتمون یه چیز رو خب می دونیم.صدای موج های آرام و غرش کشتی های دور.حالا می فهمم چرا از بچگی به فانوس دریایی میگفتم ناقوس دریایی.چاره ای نیست باید برگردیم خونه هامون.





پ ن :بدون تردید بدون تردید بزرگترین لذت وبلاگ نویسی این است که یاد آوری می کند ،مثلا سال پیش در چنین روزی چه می کردی و احوالاتت چگونه بود.











at the end of the day

در پایان روزی دیگر .
احساس لمس انتهای یک روز زمانی رخ می دهد که در پایان یک روز زمان را برای چند لحظه کوتاه فراموش می کنم وتصاویری مثل تصویر دختر هایی که در طول روز دیده ام ، خنده هایی که از ته دل بوده اند ،کام های عمیقی که گرفته ام و انتشار نیکوتینش را ریل تایم پس گرفته ام ، عکس العمل های نابی که از آدم ها دیده ام وای این یکی محشر است عکس العمل های ناب
اصلا پایان روز را ول کن ،
عاشق عکس العمل های ناگهانی ناخودآگاه آدم ها در شرایط غیر معمول هستم .
یکی از نقاطی است که گاها زندگی از یک واژه تعریفی تبدیل به مفهومی شهودی میگردد .
خلاصه پایان روز همان لحظه ایست که تمام این چیز ها به سرعت از برابر چشمانم عبور می کند .
شاید به خاطرم سپرده می شود تا در طبیعت طبیعی اطرافم حل شوند و دیگر به چشمم نیاید .
شب بخیر .

از صمیم قلب تقدیم به تمام کسانی که بی هیچ استثنایی هر شب خود را روی تخت خواب پرتاب می کنند .











خانواده

من تعریف ساده ای برای واژه خانواده پیدا کرده ام .
"کیک خانگی" .

هر وقت توانستید کیک خانگی را همراه با احساس کیک خانگی تناول کنید این یعنی خانواده .









رابطه خاصی بین نوشتن و امتحان وجود دارد .
منظور شب امتحان و وبلاگ نویسی است .
نه کار من نیس .
روزی یک شخص دیگر این رابطه را کشف می کند و من لذتش خواهم برد .











HOTEL EXOTICA

پیشنهاد سرآشپزتون چیه ؟

اینجا باحال است صدای مرا از HOTEL EXOTICA می شنوید .











lucky back

می دونی در حقیقت تفاوتمون اینکه تو مثل یه لاک پشت وایسادی و میگی از کدوم راه ها نمیشه ؟
من ولی فقط می خوام بفهمم چه جوری میشه ؟







Thursday, November 10, 2005





دانشجو

مثل این کشور های غیر متعهد که تنها چیزی که نیستند غیر متعهد است ، بدبخت ها !







Tuesday, November 08, 2005





عصای سیاه-سفید







به بهانه روزهایی که می گذرند و
افتخار چشمانی که نمی هرساند .

امسال نوبت تو نیس .
امسال نوبت تو نیس .
امسال نوبت تو نیس .

نوبت من است .







Monday, November 07, 2005





جداحافظی

امروز ، فردا دارند ولی مشخص است گاهی یک ورودی جدید ،فرعی ،دوربرگردانی جدا می شود از مسیر .
و تورا می برد یا من را مهم نیس .
و این است که همیشه احساس جداحافظی داریم و این پا اون پا می کنیم .











عصای سفید

ارجاع شود به روز هایی که کمبود نفت را لابد دعاهای مادرم جبران می کرد .
به المنت کوچکمان و سه لایه پتو ،

بدهکار نیستم به هیچ قسمت زنده یا مرده زندگی ،

"نوشته شود."

ارجاع شود به بیضه هایم .

"خوانده شود ."











پاریکال

خب بعله ، همه میدانیم ارواح از بدو پنجاه هزلر سال فرصت نیاز دارند تا به حجت بر آنها تمام گردد .
من ماندم این خدا چقدر وقت می خواهد تا حجت برش تمام گردد .
نظر تو چیه پاریکال ؟











جوابیه

جوابیه به پست قبل



چرا عزیزم ؟
چی بگم ؟
شاید .
جالبه .
آخی .
جدا ؟
خوبه .
جون
عجب !
هوم

چرا؟
آره ؟
ایشالا
آره عریزم .
جدا .
خوبه .
قربونت برم.
سفید


هان؟
آهان.



باشه.
دارم میبینم .
دست خودمون نیس.
خودمون .
مون ؟
راست میگی .
لین یکی رو می بینم .


خوبه .
قربونت برم.







Wednesday, November 02, 2005





luckiest girl



Well I think I hate you
Isn't this fun
You're gonna shoot
And I darling loaded the gun
I think I'm done
What train did you step off of anyway
I really don't care
I'm the luckiest girl
Gonna lie with you baby
'Cause there's nowhere else
I can lay

I'm never talking to you again
I'll go join the marines
And then I will peacefully sail away
with some safe magazines
Did you hear what I say
You can't fall down the
stairs two times the same way
And I really don't care
I'm the luckiest girl
Gonna tell you I love you
More than anything else
I can see

If people were cars I'd be covered with scars
I'll hold on to my dignity
I bought this old dress to cover the mess
Don't take it off I don't want you
I don't want you to see

Stop singing that song
I'll stand hard like a tree
Yeah you make me sick
You red razor nick get your hot hands off me
Maybe you're from the moon
Sensibility tells me that this is too soon
Oh my bones are bare

I'm the luckiest girl
Yeah and I want you baby
More than anything else
More than anything else
More than anything else
In the room
More than anything else
In the room











بر عکس آن چیزی که همه تصور می کنند هر سکه سه رو دارد .
شیر یا خط یا زندگی من که روی روی سوم سکه بنا شده علی الحساب ،
این تعادل بی تفاوت هم جزو آخرین چیز هایی ست که هنوز تفاوت برانگیز باقی مانده است .









دنیا اینجاست میان دست های من،
گاه از میان انگشتانم قطره قطره می چکد .
هیچ وقت چیزی از آن به خانه نمی رسد.

همیشه باید هرچقدر که میتوانی همینجا سر بکشی .

شاید راهش را گم کرده ام .
راه خانه یا یک سطل آب ؟..هه ،
آنطور به من نگاه نکن خودم هم نمی دانم .
شاید خانه ام را جای بدی بنا کرده ام .
شاید هم باید دستهایم را سفت تر بگیرم ،
و چند جرعه خانه برای این رودخانه بیاورم .