IN Service




Tuesday, May 09, 2006





هیچ چیز

به اسم تو
قسم به تمام دلایل روشن و تار که اینچنین میردخشند از دور
به رسمی که از درونم می جوشد و نقاط را به سمت انتهای راه
به سرعت به هم متصل می کند .
قسم به دلهره ات وقتی جواب آخرم را همان ابتدا، من از تو سوال می کنم .
به انگشت های کوچکت آنگاه که با حاشیه ریش ریش روسری ور می روند
انگار که چنگک در ذهنت انداخته اند .
و نگاهت که مضطرب ترین علامت سوال دنیاس
و احساست که تنها نقطه تماس فهم با دایره این کلمات بی معنیس.
من هیچ چیز را با هیچ چیز عوض نمی کنم .