IN Service




Thursday, April 27, 2006





Anarchy between my lips

امروز اصلا روز خوبیس برای شروع یک آشوب
برای سقوط یک پرچم
برای از جا کندن هرچه روی زمین ایستاده
پخش کردن دنیای تکه تکه روی زمین

روز خوبیس برای خندیدن بی دلیل دور هم
بریدن تمام طناب ها و گره زدن دست و پا ها به یکدیگر
سقوط آزاد میان جمعیت از طبقه دوم یا سوم

روز خوبیس برای نیکوتین مداوم و تماشای مورچه ها و ذره های کوچک زندگی
نفس کشیدن آتش های اطراف و زباله ها و خرمگس های پرنده


روز خوبیس برای بداهه نویسی و هرزه نگاری بر دیوار ها
برای اعلامیه هایی که یک روز وقت دارند برای پرواز .
برای پچ پچ ها و شایعه ها
برای توهم پیروزی
فریاد هایی که جمعیت را متورم می کند .
و مخالفان را خفه ....هوهوهوهاها


چه روز خوبیس برای احیای سنت سنگ و شیشه
تمام مغازه ها و تمام شیشه ها
چه روز خوبیس برای تخریب
برای لخت کردن بانکها و پرتاب پولها به سمت بالا...وو

امروز روز خوبیس برای انسان های دارای هورمون های جنسی
هستید که ؟
پس برویم وسط جمعیت در نزدیکی وسط هرچیز
نترس امروز زمین در مدار بی خیالی به دور سرشت ساده آدم ها می چرخد .
امروز را روز ملی مالش نام می نهیم اصلا
در این همهمه حتی تجاوز و مجاز نزدیک به هم تلفظ می شوند .
امروز روز خوبیس
یک روز مطلق برای اشتباهات نسبیس

چه قندی در دل آب می کند
مسابقه پرتاب بطری به سمت اهداف متحرک
دویدن از میان کوچه ها
دقیقه های ایستادن روی دست و پای و خود
و با هوش خود از خود مراقبت کردن ، جایی که میله های افقی و ممتد اجتماع
محافظ سلامت عبور و مرور نیستند ...یوهو

تا اینجا هستید با من یا نه ؟ ...
یاد کشتار دسته جمعی مورچه های دوران کودکی می افتم
و ساختن صلیب و قبر و تابوت با هر چیز دم دست آن لحظه ها
و گریه از ته دل در مراسم تدفینشان در باغچه

وای که چه طبیعت فوق العاده ای داشت .

اصلا امروز روز خوبیس
برای آدم سوزی دسته جمعی

امروز باید برای گناهانی که ازآنها لذت خواهیم برد مراتب تاسف خود را اظهار کنیم .
یک صبح سوسیالیستی
و بعدازظهری کاپیتالیستی
و چند دستگی انتهای راه

چه انتهای خوبی خواهد داشت امروز برای جمع کردن غنایم
و بازی کی بود کی بود من نبودم بر کاناپه و چیزی که کنار انگشتانم در تاریکی مطلق اتاق میدرخشد سرخ
درحالی که بقایای احمق ها در چشم انداز پنجره اگر بایستم
دیده خواهند شد که با اینکه دستگیر شده اند هنوز
داد می کشند
و صدای خش خش اعلامیه های نیمه سوخته شکسته بال را را زیر پایشان نمی شنوند ...هوم
یادم باشد امروز را باید با طعم آن سیگار به پایان برسانم .







Wednesday, April 26, 2006





شرت نیوتن گم شده .

فانتزی های امشب همگی ختم می شوند ،
به پسری که سرش را از بالای قاب خم کرده رو به پایین
و جلوی دوربین
در حالی که موهایش دچار تعجب گرفتگی شاخ شاخ شده است
فریاد می زند پس
جاذبه کو ؟







Tuesday, April 25, 2006





بُ بالا












shitE1000...

در حال نه چندان حاضر
یعنی چند ساعت قبل
تصمیم گرفتم اینجا درج کنم
که
ریدم به تمام چیز های دراز مدت

ولی هنوزم تصمیم قطعی نشده .











می فهمی که ؟

وقتـــی تنهایی می یومدم سر وقتت یه حس خوبی داشتم .
بهر حال به فال نیک می گیریم پیوستگی
آگوست و آوریل را .







Monday, April 24, 2006





تخمه بـــــــــاز

در تخمه خوردن ما نشانه هایی وجود دارد .
که عاقلان را صد رهنمون است به موشکافی این ریدمون .
به هر حال من که یه تخمه باز ناعاقل گوگوریم .
موش بخوره کیرمو .

***

مثلا همین :
دست به دست هم دهیم به مهر
میهن خویش را کنیم آباد


***

امشب ازون شبهای هوسیه ها
ازون شب های کون کپلی که منتظره هر لحظه شرتش رو بکشی پایین .

***

عزیزم تو یه شخصیت نامریی نیسی
فقط کمی کوری ، همین

***

یک احساس بدی دارم .
آره دقیقا به خاطر تو


***

کس های شجاع پایان به ظاهر غمناکی دارند .

***

آهنگی وجود دارد به نام پارادایس
که باید بدهم بر سر در کلبه ام
روی کاه گل بنویسندش .
و عابران رهگذران پیشانی بر گل بپرستندش .


***

این روزها تمام سلول های عصبیم ارتباط نزدیکی
بین ریشه ها و تیشه ها و موسیقی الکترونیک و انبینت کشف کرده اند .

***

گاهی احساس می کنم
آرامشم اینقدر نزدیک و در چند قدمیس
که می توان بدون کوچکترین تحرکی لمسش کنم
چه خوب !
و یا اینقدر نزدیک و دست یافتنی که پیف پیف
چه بد !

ولی گاهی کاملا بالعکس
و منطقی ترین و پارادوکسیکال ترین راه حل دویدن است .

به هر حال اینکه چرا یه کون گشاد با کون گشاد ، گشاد گشاد این وسط قدم میزند سوالیس که
جوابش را فقط تخمه بازان ناعاقل ابر گشاد گور به گوری چون من
می فهمد .







Sunday, April 23, 2006





پول

من پول می خوام .
همین الان .
بدید.
خواهش می کنم .
اصرار می کنم .
پا فشاری
فشار







Wednesday, April 19, 2006





هوم

چقدر این جمله گاها بدرد بخور به نظر می رسد
بخصوص در پیشگاه آینه
هرچند که جنده اش را در آورده اند
ولی:
روزگار غریبیس نازنین !!!







Tuesday, April 18, 2006





somethings over












در یک روز ختم به ان چه گذشت .

سر صبح تو خیابون متوجه اولین دختر تو راه شدم که به طرز عجیبی به پاهام داره نگاه می کنه، با اعتماد به نفس یه دست کشیدم دیدم زیپم بستس و رشید خان هم که خب خواب تشریف دارن ،گفتم باز هم توهم زدم . با مشاهدا دومین و سومین دختر که مر کز توجهشون همون جا بود ، یادم افتاد که پاک پاکم بابا ، لابد از خوشتیپیه.
به سلامتی وارد دانشگاه شدم .دیدم نه بابا مثل اینکه قضیه جدیه دوباره دست کشیدم دیدم زیپم بستس و مار هم تو قفس لالا کرده یه نگاه مختصری هم کردم خیلی کوتاه طوری که مثلا خودم از خوشتیپی خودم غافلگیر نشدم بابا . بازم چیزی نفهمیدیم .
حلاصه از سه کلاس به یکیش قناعت کردم و زدم بیرون ، .
نگاه چند تا پسر هم جلب شده بود . دخترا هم یکیشون می خندید واونیکی نگاهش رو می دزدید . وضعی بودا . خلاصه یه جا دیگه کاملا خم شدم و نگاه کردم دیدم بله .این پیپ وامونده که تو جیب شلوار جینم چپونده بودم به نظر یه کیر 30-40 سانتی میاد که یه مسیر سخت رو برای شق شدن انتخاب کرده و تازه سرش هم تصمیم داره که شلوار رو پاره کنه .خلاصه درآوردمش بنده خدا رو . خودم هم خندم گرفته بود. آخه یه لباس کوتاه هم پوشیده بودم چی بهش می گن کمر کس پتی ، کمر کرستی ،یه همچین چیزی و واقعا تابلو بود .
رسیدم خونه رفتم بالا دیدم بیکارم یه کف دستی بریم که خدا را هم خوش بیاد . خلاصه بعد نیم ساعت اعمال شاقه که رشید خان رضایت به قیام داده بودن در اوج خوشبختی یهو یه کلاغ اومد تو تراسمون نشست و برو بر منو نگاه می کرد . انگار مثلا من مادرش رو گاییدم .منم در تراس رو باز کرده بودم که بوی سیگار نمونه . یکم یورتمه نزدیک شد و بال و پرش رو خاروند. حالا من موندم بخندم ، بزنم .خلاصه دیدم نگاه می کنه پررو . یه سر و صدای مسخره ای از خودم در آوردم . همینطور که نگاه می کرد سرش رو کج کرد . تخمشم نبود . خلاصه همچین که خوابوند رشید خان رو قر قر کنان پرید رفت .انگار مسئول محیط زیست بود یا دبیر انجمن حمایت از اسپرم های بی پناه .
یهو داداشم اومد .جم و جور کردم در حد لازم و چند دقیقه بعدش هم مامان .حالا یکی باید می رفت نون و نوشابه می خرید داداشم که از خودم کون گشادتر ، مامان هم که دلپیچه گرفته بود موقتا ، لباساشون تنشون بودا ولی... خلاصه آخر تک آوردیم و مامان دیر آورد ولی با کولی بازی نهایتا منو فرستادن .
اه ریدم به این شانس.
حالا با این حال خسته و زار بعد از اون همه تلاش بی نتیجه پاهام رو باید بکشم رو زمین .
یه نفر رد شد و بهم نگاه کرد انگار . سریع تمام جوانب رو بررسی کردم .ok بودم. خندم گرفت.
تو راه برگشت از مغازه داشتم میومدم بیرون یه کلاه کابویی بزرگ دیدم تو هوا . از کنارش که رد شدم دیدم یه دختر کوچولوی مامانی یه کلاه سرش گذاشته بود که دقیقا برابر حجم خودش بود . اینقدر خوشگل و خوردنی بود . هنوز داشتم نگاهش می کردم که دیدم به دختر ان ترکیب کنارش داره لبخند می زنه . انم گرفت .
برگشتم خونه تاشب خوابیدم .شب پا شدم . این داداشم انگار نه انگار کنکور داره . من هیچی بهش نمی گم قالبا . ولی بهش گفتم اینبار :اگر می بینی جلوی من هر گهی می خوای می خوری و هیچی بهت نمی گم چون به نظرم خودت باید بفهمی ، ولی پس فردا که کنکورت رو ریدی ممکنه سر خودتو همه قر بزنی ، من اون موقع هم تخمم نیس اگه بند کنی به من ولی اگه از من می شنوی یکم همین الان سعی کن بفهمی . اینقدر هم گه خوری نکن جووون ، من بدم میاد از نصیحت کردن .
بهم گفت :
اگه نصیحتم نمی کنی از هیچ ایده لوژی خاصی ناشی نمیشه ، نصیحت نمی کنی چون حال نصیحت کردن نداری.
تو حال حرف زدن با من رو هم نداری .


سیگارم رو خاموش کردم و رفتم دستشویی و درحالی که می ریدم به
وقایع امروز فکر کردم .







Sunday, April 16, 2006





I stand hard like a tree

خوب می دانم کجا ایستاده ام .
دستانم را در جیب های کدام غول های مامانی ،که کج نشده ؟
پالتوی کدام فرشته بر تنم است ؟
کفش های پاره ام از آن هیچ کسی نیس و هیچ کس نیز در کفش های من نبوده .

من از میان ابر و مه دویده ام تا اینجا
من از میان خون و حادثه خود را تا اینجا کشانده ام.
جاده های بی سرنشین را رانده ام تا اینجا
کیلو متر ها را از روی تعداد تاول هایم خوب می شمارم .

چرا اینطور نگاهم می کنید ؟
تعجب کرده اید ؟
چه جالب یا چه مسخره ؟
چه دوست داشتنی یا نفرت انگیز ؟
منتظر چه عکس العملی هستید ؟
دسته اید و گله چون حیوانات وحشی یا رام من را تفاوت نمی کند؟
قاتلید یا سارق ؟
محلی و تودار ؟
از غریبه ها خوشتان بیاید یا که نه ؟

من این بدن را تا اینجا نکشانده ام که با
ناز مژگانتان ، دل یا چشم یا پشمانم فر بخورد حرامزاده ها؟

من نوشیدنی خنک می خواهم تا گرم شوم .
آنقدر که فراموش کنم بودن را در کنارتان .
آنقدر تحمل شمیم تان سخت هست که درنگ بیجا مانع زندگی باشد .

از کدام بستر چشمانتان نکیر و منکر می پرسند ؟
روی پوست من هیچ ایمانی خال کوبی نشده ،چون شما .
بر صفحه ساعت من هیچ خاطره ای نمی چرخد .
ذهن من نه ابتدای گذشته را به انتهای معاد وصل می کند .
نه طنز خاصی می یابد در توالی مکرر افتادن تاس ها فارغ از شماره هایشان .

من هرچه دارم از دلبستگی ،
من اگر دلبستگی را می پرستم گهگاه مربوط
به چشمه ایست که از درون خودم می جوشد نه عکس های دیروز و فردا ،

تمام آنچه که من از نگاه های کنکاشگرتان می خواهم نوشیدنی خنک است .


من نوشیدنی خنک می خواهم .
من نوشیدنی خنک می خواهم .
من نوشیدنی خنک می خواهم .







Saturday, April 15, 2006





شری گم شده است

ماشین های نورانی
تابلو های رنگی
و تمام چیز های با ارزش دنیا که برق می زنند .

من می دوم اما به دنبال سگ کوچکم
من می دوم از کنار فاحشه های سیگار به دست .
شری گم شده است .
باید پیدایش کنم .

آسفالت خیابان ها و رد ترمز ها
گوشت های داخل رستوران ها
ادکلن های اغواگر
جوی های جدایی
و زباله های مجانی

آهنگ های وحشی
قهقهه های شهوتناک
و اگزز های نا آرام


من می دوم اما به دنبال سگ کوچکم
من می دوم از کنارفاحشه های سیگار به دست .
شری گم شده است .
باید پیدایش کنم .

کدام راه و بیراه
کدام کوچه پس کوچه
کدام لانه یا دام
کدام استخوان یا طعمه

بوی گوشت بود؟
یا رد گمشده در جوی آب؟
عطر کدام آدم بود
یا شمیم تند فاضلاب؟

هری کجا سر خورد؟
در سراشیب بلوغ ؟
توانست خود را آویزان کند ؟
در دامان کدام سگ پیر و تشنه ؟

گربه ها سر به سرش نگذارند .
کلاغ ها نگینش را زخمی نکنند .
آدم ها شکارش نکنند .
مبادا دستی نوازشش کند وای

و ساعت ها فاصله می اندازند
تار درهم پیچیده خیابان ها نیز
بسترها پهن گشته اند
و اتاق های مملو از خرّ وپف های شکم های سیر

من می دوم اما به دنبال سگ کوچکم
می گذرم از کنار انتهای خشک جوی ها .
شری گم شده است .
باید پیدایش کنم ؟

دوره گردی گرفته دستهایش را بر چوب های سوزان
رو می کند با لبخند به سوی من:
"برای کسی که دست هایش در آتش سوخته باشد
گرمای آتش خنده دار نیس "

می پرسم :"
کدام جوی بویش را از آسفالت خیابان ها گرفت ؟
کدام خیابان شری را دور کرد؟
کدام کوچه گم ؟
در کدام معبر پاهایش خسته شد ؟
و نگاهش نا امید ؟
صدایش در کدام آهنگ پنهان ماند ؟
زوزه های بی قرارش را کدام اگزز از من گرفت؟ "


مرد دوره گرد استخوانی پرت می کند در امتداد مرگ شب
و نور صبح کم کم کمکم می کند .
تا باز بایستم .
شاید .
شاید روزی باز گردد قوی و مغرور
با صدایی وحشی و شهوتناک و ناآرام
کنارم بنشیند باز
و با چشمان براقش نگاهم کند .
با هم بدویم از کنار فاحشه های سیگار به دست
در امتداد شرق جوی های خشک یا سیراب
در کنار چوب های سوزان
استخوان های مرد دوره گرد را بلیسیم .
شاید .







Thursday, April 13, 2006





بهار

wow
نیاز است که در گردن ها می پیچد و
تمنا است که در چشم ها ریسپانس می دهد.

ایول







Wednesday, April 12, 2006





هر دم ازین شاخه خری می پرد .

خب بسه .
بیاین درباره چیز های مهمتر صحبت کنیم .
اهم .
(یعنی کس ننه ها وقتی من حرف می زنم خفه . مرسی)

خب بحث امروز ما درباره درس خوش مزه آشپزیس .
از آنجا که این روز ها آشپزی در رشته های مختلف( مثلا سیاست) جای خاصی باز کرده
ما تصمیم گرفتیم امروز شمارو متوجه
آش شله قلمکار و یک وجب روغن بکنیم .
این آش که گاها دسته گل سر آشپز گل تر از گل خودمان و همکاری داوطلبانه چرب و چیلی ام الفساد دنیاس،
گویا طرفدارهای زیادی هم دارد از خاص و عام.
بهرحال اگر فکر کرده اید این کفار خارکسده این همه هزینه را فی سبیل الله
و بدون تحصیل نتیجه رها می کنند سخت کور خوانده اید .
در جمع احساس بدی دارم نسبت به شرایط موجود .
گفتم منم زری زده باشم در این باب .



***

ولی جدا شما را گذشته ازین شوخی ها توصیه می کنم
به جف باکلی درین روز ها و نظم امرکم.











پیشی ملوسم .

خب عریرم بیا این احتمال رو در نظر بگیر
شاید من با روش های لابد خیلی محیرالعقولی چیزایی رو می فهمم
گذشته ازینکه قبلا خیلی خوب خالی می بستی و
منو مثل و به اسم همه غافلگیر می کردی .



حالا انچوچک آخرش فرقی می کنه .
چرا جر میدی خب خودتو .
من به فکر همان قسمت بدردبخورتم آخه عزیزم .











ِDear Mr wide asshole

شایدم شخص مفعول بلد نیس صفحه را با استفاده از
ضربدری که در بالای صفحه قرار گرفته ، ببندد .
و یا نمی فهمد آقای فراخ مقعد، که برای مرور ده عدد لینک این شیوه آسانترست .

به هر حال به ما تحت چرب و نرم والده بچسب علی الحساب
چون این طور که به نظر می رسد پر از اطلاعات غنی و نادریس که درین دوره زمانه کمتر دانشمندی ازآن باخبرس .











نمردیم معنی خبر خوش رو هم فهمیدیم.

همین دیگه .







Tuesday, April 11, 2006





Slow and easy





by Joe Satriani
[download]






اصلا کسی می داند معنی کلمه نـــرمـش چیست ؟
معنی اصلیش؟
آهان
حالا نرمش صبحگاهی یعنی این آهنگ .
نرم باشید .











Flying in blue memories

محوترین مرزهای درک من
بین من و بیرون
مربوط می شود به خط هایی
که تن تو را جدا می کند از هرچه حاشیه ،
وسوسه فال گوش ایستادن پشت این دیوار ها
که آنسویش بوی اجتماع و آدم می دهد.
تو خود خیابان گردی های بی بهانه ای
هوس کودکانه ددر
جاده بی انتهای یک سفر
سفری ناخوانده که باید از صدای قدم هایش شناختش .
کوچه را مملو از سرمای صبحگاهی و اشتهای نیکوتین می کند .
تنها دلیل موجه باز شدن در های خانه .
تنها منظره دلنواز پنجره .
بهترین پوستی که می توان بر تن کرد .
و لذیذ ترین سفره ای که می توان پهن کرد .
زلال ترین آبی که می توان تشنه نوشید .
وعمیق ترین خوابی که می توان در خستگی آرمید .

بی نقص ترین رویاهایم
پیشکش تنفس حضور
بی مرز ترین و غیر قابل ثبت ترین خاطراتمان که بمانند فقط در خاطرمان .











Morning angel

ببین تجسمت را که هزار تکه می کنم در ذهنم هربار ،
به چه سرعتی دوباره شکل می گیرد .
فاصله ای نیس بین تباهی انبوه ذرات متلاشیت و
تماشای کالبدت که این چنین یکپارچه تک تک ذرات ذهنم را محو خود ساخته،
راز ماندگاریت همین است دیگر
فرشته حرامزاده من .







Monday, April 10, 2006





the moon is to the stars as a dust mote is to mars





by Vaetxh
[download]





بعضی اوقات موسیقی دیگر چیزی به آدم اضافه نمی کند .
تنها چیزهایی اضافی را از درون آدم بیرون می کشد .











pretty fucked up

ترانه ای برای
پشه های پا به پایم بیدار
بگویم.

آی پشگان
که نیش هاتان را تا بنا گوش
به من فرو می کنید .

کس ننتون











تعطیلات یک ساله نوروزی

ببخشید نظر شما به عنوان یک بلاگر کار کشته درباره یک نمونه اختیاری از مباحث بسیار ساده و
خشتک پرچم گشته رشته تحصیلیتون چیه؟











I never forget my name : 2pa

عزیزم یه جنگل در نظر بگیر ،
پر از آنتن های برافراشته ،
یه سر-گوسفند ابنه هم در نظر بگیر
اسمشم می ذاریم عباس پنبه :
حالا منو با تمام ویژگی های علمی و معنویم در نظر بگیر .
چیارو می پرستم میون این گله .
آفرین
جفتشو

گزیده ای از کتاب "ساق هایش" ،نوشته مهندس آلف های فلایینگ ، انتشارات لاپالیچرز .







Sunday, April 09, 2006





not yet.

چیز زیادی که نمی توان نوشت.
فقط در همین حد که هیچ چیز وحشتناکتر از ترس نیس.
ترس همراه با عدم شناخت مطلق .
همراه با عذم توانایی مطلق .
گاه شیرین به نظر می رسد
ولی گاهی تا مرز جنون آدم را پیش می برد.
واقعا چه احساس سردی دارم .







Friday, April 07, 2006





دست نوشته های من و باب

سارا و سهند باهم خواهر و برادر بودند .سهند در باشگاه بدن سازی سر کوچه به بر و بازو هایش می رسید .و سارا در این مدت خانه را تمیز می کرد .تا اینکه پدر و مادر و سهند هم می رسیدند خانه . وغذا معمولا خورده بودند پدر و مادر یا با بی اشتهایی لقمه ای بر می داشتند .و سهند خیره نگاه می کرد که با چه آرامشی سارا امشب هم غذایش را می خورد .انگار سالها وقت هست برای غذا خوردن .صدایی از اتاق خواب نمی آید .پدر و مادر خوابند.سهند می گوید:" سارا چه طور شده هیکلم ؟الان دو ماه دارم فشرده روی سر شونه هام کار می کنم ."
سارا می گوید : "عالیه !"
و می رود سمت اتاقش .سهند به طرز قدم برداشتن های سارا نگاه می کند.سارا در اتاق را می بندد.سارا عروسک هاش را روی کمد مرتب می کند . سهند می رود جلوی تلوزیون و همانجا خوابش می برد .
سهند و سارا با هم هنوز هم خواهر و برادر هستند .

مادر چند سال بعد می میرد .زندگی کمی بی رنگ تر می شود نه به خاطر بازو های کنده شده عروسک های سارا.همه بی خیال به نظر می رسند.سارا چاق شده .سهند استاد بدن سازی .تلوزیون هم هنوز برنامه کودک پخش می کند .علیرضا نام یکی از دوستان های سهند است .چند روز پیش از دست پخت سارا سر سفره تعریف کرد و قرار شد سارا برای خواهر علیرضا یک عروسک بخرد .علیرضا چند روز بعد ازین شهر خواهد رفت .بهر حال سارا در حال گرفتن گرد روی آینه قدیس .سهند وارد خانه می شود و سلام می کند .
سارا بعد از احوال پرسی .می گوید : تو این همه به هیکل ملت می رسی .می تونی منم لاغر کنی " .
پدر هم وارد خانه می شود و به سرعت احوال پرسی می کند و می رود سمت اتاقش .
بیچاره به دلایلی رویش نمی شود خیلی جلوی سهند بایستد.سهند خنده اش می گیرد .سارا جویا می شود: اتفاقی افتاده جدیدا؟
سهند همینطور که می گوید نه ،زنگ موبایلش به صدا در می آید.سارا غذا را می آورد سر سفره .سهند به اتاق خواب پدر و مادر مرحوم خیره است .رو به سارا می گوید:" بشین من می رم بابا رو صدا می کنم ."
سر شام هم سارا به هردوشان نگاه می کند و خنده اش می گیرد.
پدر می گوید :"به چی می خندی؟"
سارا :" نمی دونم".
و به سهند نگاه می کند .سهند می گوید :" چیه به من نگاه می کنی منم نمی دونم ."
پدر بی هوا می پرد وسط و می گوید : "پس حالا که اینجوریه .منم که اصلا نمی دونم"
و نا گهان صدای خنده هر سه شان اتاق را بر میدارد . همه به هم نگاه می کنند و با صدای بلند می خندد .

چند روز بعدسارا تصمیم می گیرد برود لباس بخرد.
اول صبح جلوی آینه در حالی که موهایش را مرتب می کند و به سهند یادآوری می کند امروز ظهر برای ناهار خانه نیاید .بلند می گوید : "یادم باشه چند تا عروسک جدید بخرم . یکی هم برای مریم خواهر علیرضا ."
سهند می گوید : "آخ علیرضا دیشب رفت . ایکاش یکم زودتر می گرفتی.البته ، آره فکر کنم یک عروسک گنده پشمالو هم باهاش بود .آره " .
سارا می گوید : "مهم نیس ."

چند ساعت بعد سارا به خانه باز می گردد. خانه خالیس .نه کسی خانه است نه غذا آماده.سارا نگاهی می کند به در و دیوار خانه و دوباره بیرون می رود .
ساعت یازده شب است و سهند داخل راه رو قدم می زند .سارا وارد خانه می شود با سلام مختصری به سرعت به اتاق خود می رود .سهند به طرز قدم برداشتن های سارا نگاه می کند.سارا در اتاق را می بندد . نگاه سهند به در خیره باقی می ماند .کنترل تلوزیون را بر می دارد و تلوزیون را خاموش می کند و به سمت اتاق سارا می رود .همین طور که به طرف اتاق میرود بلند بلند می گوید :"شاید سارا تپلوی من خورده زمین و مانکن های مغازه ها بهش خندیدن و سارا ناراحت شده و رفته یک گوشه واسه خودش گریه کرده ."
در همین بین در را بی هوا باز کرد وبه سمت سارا رفت که سرش را روی تخت گذاشته بود .سارا سرش را بلند کرد وخود را بغل سهند انداخت و زار زار گریه کرد. با صدای بلند برای چند دقیقه اشک ریخت . کمی که ارامتر شد سهند گفت ":خب بلند شو لباس هات رو بپوش ببینم بهت می آد یا نه."
سارا همانطور ادامه داد :" لباس نخریده ام".
- عروسک چی؟
-اونم نخریدم . می خوام همین قدیمی ها را به هم وصله بزنم . تازه با مزه هم میشه .
- نه ! چند تا عروسک جدید هم بگیر ، اصلا باشه خودم برات می گیرم...حالا نمی خوای بهم بگی چت شده .
- برادر یکی از رفیقام مرده .
- اِه کدومشون؟
- .سارا ، همون تپله
- کی؟
- دیشب
- اونوق تو هم خیلی ناراحت شدی .
-تنها کسی که داشت همون بود . می فهمی الان چی میشه ؟
- ظاهرا تو از خواهره هم ناراحت تری شیطون؟
- اه خفه شو .
- خب راستی یه فکری هم باید به حال اندام متناسبت کنم، وگرنه می ترشی رو دستمون ، تو بغل من جا نمی شی از فردا...
- چقدر تو لوسی...
صدای پدر آنها را به خود می آورد . سارا ، سهند، بیایان امشب شام گرفتم .











Aphrodite Sometimes Splinter Rmx feat Beverley Knight





by Splinter
[download]




***


شاعرانه ترین ترانه هایم .
از صمیم قلب پیشکش
سکانس آخر فیلم هنری و جون
تقدیم به تک تک کلماتی که به زبان می آید .
تک تک حرکات هنری و دو چرخه اش .


***


با این همه هنوز من جایزه بهترین شخصیت سینمایی
که ملموس تر از همه هنوز باقی مانده در ذهنم
به پدر آموروسو قهرمان کم سن و سال فیلم مالنا
تقدیم می کند .

دلم نمی آد نگم این ثورمن عجب کس ردیفیه تو این هنری و جون.
از دست ندین این فیلم قدیمی رو
اگه مثل من که ندیده بودمش.
تا حالا ندیدینش.


***

این هم از امشب
یعنی امروز
ساعت شش و ده دقیقس.
برم بخوابم.







Thursday, April 06, 2006





the way i want

گاهی برای زیستن زندگی
دشمنان نابی بر سر راهت قرار می گیرند .
که ارزشش را دارند به تمام معنی .











همچنان دود میگیرم

نیمه کاره ترین خاطره من
مربوط می شود به لغزش دستانت
و نوازشی که پایانش را
پایانش را
پایانش را هر چند شب جرعه های آب
در حفره های تاریک کالبدم غرق می کند .
و دوباره کابوس این پایان
چند شب دیگر
متولد می شود .


تقدیم به ساحت روحانی انکار
در پای تک تک پله های عمارت جاویدانش
که خونابه تردید از آنها می چکد .
می توان رد پای سرخ آخرین حقایقی که به قربانگاه فرستاده ام
تا خود مسلخ و بقایای فروزانش را از دور دید .
و سینه را مملو از دود وجودشان نمود .
که در آتش می سوزند می سوزند .



هیچ گاه فراموش نمی کنم
سخن کاهن معبد را :
حقیقت در ذهن بشر :
ابتدا نور است
سپس تاریکیس
بعد بی اهمیت
و در انتها ...

کسی خبر از انتها نداده و نمی دهد
اما هیچ چیز چون حقیقت اینچنین سمی و جاویدان نمی سوزد .







Wednesday, April 05, 2006





حق مسلم بنده

خود را که ریست می کنم هر از گاه.
واقعا به ریشه های نباتی خود باز می گردم انگار .
توان تحمل زمستانی طولانی در خواب
پاییزی در برابر باد .
و ایستادن سرپا بی دلیل
و ریشه دواندن و ریشه دواندن
در وجودم زنده می شود .
به هر حال فعلا که فصل خوشی امت غیوراست و
داف های مردم
چه صفایی دارند .
سفره هاشان پر کوکولی باد.


***

برای سرک کشیدن به زندگی افلاین آدم ها
دیگر حس و حالی نیس
از پس اتاق خودم هم بر نمی آیم.
آن وقت چه توقعاتی داری تو از من.
من ترجیح می دهم لباس هایت را درون یابی کنم تا افکار
به ظاهر عمیقت را قند عسل
سوووووییییت هااانـــی .


***


هتل کالیفرنیا کدوم وره؟
ازین وره نه ازون وره ؟


***


برای گاییدن مادرتان، پدرتان هیچ گاه از شما اجازه می گیرد؟
یا می گرفت مرحوم؟
این شبیه همان احساسیس که من نسبت به قسمت هایی
از مغز یا بهتر بگویم ریه آدم ها دارم .
به مناسبت اینکه این روز ها همه جا حرف از حق مسلم و این موارد است.


***

بی بی فاطمه
هلوی بی نظیریس که فقط
در مزرعه حاج قاسم
به عمل می آید .

(اگه تونستی برسی به سوراخ!)


***

یه بار نوشتم با گذشت زمان به تدریج
آدمها یا قوی تر می شن
یا روانی تر

(و باالمشاهده !!!!!)











Hymn





by The Mercy Cage
[download]


lyrics


Another anthem for the disappeared
Feeding back this time
I promised you the murder of faith

And the siren blasts to herald
The dawning of another age
With rapt and keening voices
The lie enshrined again

Marked by the sins
We're inching up to it

I never said that all was well
You know it scars like hell
Oh man it hurts like anything
Time to piss another useless lie away

We pray

I never said that all was well
You know it scars like hell
Man it hurts like anything
Time to piss another useless lie away
We pray
To the church of the cathode ray

Crucified by the past
Crucified by the shame
The sheep go marching on and on
Repulsed from the barricades

And the siren blasts to herald
The dawning of a new age
Indoctrinates through fear
And I am on my knees again

I never though it would end this well
It scars like hell
It hurts like anything..








Tuesday, April 04, 2006





قر

قر نزنید.
همینجوری می نویسنش دیگه، حالا مهم نیس.
مهم اینه که اینقدر قر نزنید.

***

نگاه کن با چه اشتهای غیر قابل وصفی کتاب می جوند.
واقعا احساس جای تاسف به آدم دست می دهد.
یکم به خاطر خودش یکم بخاطر آنها.
بقیه اش بخاطر کتاب ها .


***

من استثنا هستم .
هر وق دلم خواس می تونم قر بزنم .







Monday, April 03, 2006





پ

آهان امروز نوبت درس تنفربرانگیز املاس.
خب کوچولوهای مامانی من
اگه کسی ازتون پرسید پرنده رو با چه پ ای پرواز می دن شما چی می گین؟
می گین مادر قحبه پرنده رو با هیچ پ پرواز نمی دن.
پرنده خودش می پره .
اونم با پ سه نقطه .
مثل پر
اون رو که با پ یه نقطه هم می نویسن .
می گن کلمه مخرَب شده .
مثل خزیدن.


***

حالا اگه گفتین تو چهارشنبه سوری باید چی کار می کردین که نکردین؟
نه گوز گوز کردین صداش میومد.
کس و کون هم جنبوندین خودم دست اندرکار بودم .
بذارین خودم بگم.
باید کتابای شعرتون رو می نداختین تو آتیش .
همون که مامان زیر گوش خاله تو مهمونی ازش تعریف می کنه و
شما صد دور رنگ روتون عوض می شه سعی می کنین تا آخر مهمونی قیافه متفکر ها رو به خودتون بگیرین.
هِ،همون ها رو می گم.
آره باید می نداختینش.
و از روش می پردین .
آره با همون دختره که در دسترس بود ، همون بچه فیله ، حالا اون فرقی نمی کنه .
مهم اینه که تنها پ ای که تو گذشته پیدا می شه پ پوسیدنه .
این رو تو همین سال سگی یاد بگیرین .
حداکثر لیاقت گذشته قرائت فاتحه اس مع الصلوات .
زززززززززز.....







Sunday, April 02, 2006





یادآوری

Set your display resolution higher than 1000*x
This blogs designed for IE5+ and your resolution must be higher than 1000*x
so you can kiss my ass if you dont have these options SOB,





یادآوری کنم این بلاگ واسه اینترنت اکسپلورر شیش به بالا و
رزولوشون بیشتر از هزار در هرچی طراحی شده
هرکی نمی تونه درست ببینه به بزرگی خودش کیر شه بره پی کارش.
من تا این اکسپلورر جواب می ده گوزمم نمی دم فایرفاکس واسه استشمام .
حالا دیگه هر چی بچه کونیه یه فایرفاکس چسبونده به گوشه بلاگش
والا منو یاد این نوشته های فاطمه الزهرا ادرکنی ،
چسبیده به درودیوار تاکسی های این راننده پشمالو ها میندازه .
جالب اینجاس یا فی الواقع ذتس ذ پوینت
که خود کسقرنه شون هم از آی ای استفاده می کنن .
واللا
بهر حال اینم شایان توجه ها!!!!











DNA












Goa syndrome












2x4





by Metallica
[download]




lyrics




Yeah
I'm gonna make you, shake you, take you
I'm gonna be the one who breaks you
Put the screws into ya, my way
Yeah, c'mon, c'mon come and make my day
Make my day

Yeah
Got some hell to pay you, steal your thunder
The joy of violent movement, pulls you under
Ooh bite the bullet, well hard
Yea, but I bite harder, so go to far
To far

Friction, fusion, retribution
I can't hear ya... talk to me
I can't hear ya... so talk to me
I can't hear ya are you talking to me
I can't hear ya are you talking to me
I can't hear ya trying to be my lord
I can't hear ya talking 2 by 4

Yeah
I'm gonna make you, shake you, take you
I'm gonna be that one who breaks you
Put the screws into ya, my way
Hey c'mon, c'mon, come and make my day
Make my day

Friction, fusion, retribution
I can't hear ya... talk to me
I can't hear ya... talk to me
I can't hear ya are you talking to me
I can't hear ya while your talking to me
I can't hear ya trying to be my lord
I can't hear ya talking 2 by 4