IN Service




Sunday, May 14, 2006





this blog s dead .

ابر های تکه تکه و آسمان مشوش
و غوغای کاغذهای باطله
که سوار بر باد
فتح خیابان های شهر را
جشن گرفته اند .

وسوسه های شبگردی را در چمدان کوچکم جا خواهم داد.
خداحافظ











last floor

همزمان که لیوان کنار دستم خالی خالی شده است.
پرستار ها می دوند دور اتاق و می خندند و لباس های خود را کم کم در می آورند .
و دکتر ها عینک های خود را بینی های خود جابجا می کنند
، برای پرستار ها دست می زنند
و هیزم های کنار دست و پایم را برای بهتر سوختن مرتب می کنند .
صدای مزیک سرخ پوستی هم لحظه ای قطع نمی شود .

همزمان که غرق در عرق ، لباس هایم خیس خیس است .
چوب رختی دور از دست رس لباس های بیرون را نگاه می دارد ،
گوشه اتاق تمیز و درخشان ،
می توان پرستیدشان ازین فاصله .
این ها هم به خیابان ها خواهد رسید .

همزمان که بیماری در بسترم میدود و میدود ،
پلیس از پشت پنجره های بسته اتاق در بلند گوی خود فریاد می کشد .
اتاق محاصره شده ،
باکتری ها و قرص ها را صحیح و سالم تسلیم کن .

به دنبال بقایای پلاسیده روحم است یا حفره های خالی شده را می خواهی از جا بکند ؟
جسدم کدام کفن سفیدی را عافلگیر خواهد کرد؟
هر کس ارث و میراث خود را از اتاقم طلب می کند ،
شب خاموشی مطلق اتاق را ،
همزمان که تخت آرامش موقتش را .
بالش چه چیزی ؟
صدای تو در این لحظات از پشت گوشی چه می خواهد از من ؟











جای دیگر

پدر تو در سواحل صابونی حمام در حال آب کشیدن کجای بدنش غرق خواهد شد.
در حالی که مادر تو در مهمانی شرتش را از چاک ماتحتش برای لحظاتی کوتاه بیرون می کشد
در بستر خیانت و حماقت رشد کرده ای
صدای دعوا ها هنوز در گوشت هست؟


اینجا جای دیگریس
جایی که به آن روبروی من می گویند .


سناریوی بهتری داری .
پدرت فیلم بردار بوده ،
ولی بعد ازدواج مادرت هیچ وقت نقاشی نکرده
هم رشته اش این بوده و هم استعدادش را داشته ولی خب فکر کرده روزی با خود اشتباها
به نقاشی علاقمند شده.
پدرت انتخاب بهتری بوده .
تو نه نقاش شدی نه فیلم بردار نه عکاس نه فیلم نامه نویس حتی .
ولی همیشه چیزی از درونت به تو فشار می آورده .


اما اینجا جای دیگریس
جایی که به آن روبروی من می گویند .
نزدیکتر بازو ها من دور قاب بدنم را گرفته اند .


پدرت در 7 ساگی تو را تنها گذاشت و مادرت در 24 سالگی .
چقدر دنیا زود لباس هایش را درآورد روبرویت .
زیبا بودی .
و پوست انداختی به چه سرعت .
کودکی می خواهی و پوشیدگی .
تمام شدی مثل تمام استعداد هایت در سایه انزوای نه حتی خلوتت .

اما اینجا جای دیگریس
جایی که به آن روبروی من می گویند
نزدیکتر بازو ها من دور قاب بدنم را گرفته اند .
وقتی باز می شوند برای یک نفر .


دختری هستی معمولی .
پدر و مادرت دوستت دارند .
زندگی می چرخد مثل چرخ و فلک نزدیک یا دور از خیابان محل سکونتتان
دقت کرده بودی تا به حال اصلا ؟
الان هم هیچ .
تنها آرزوی کش آمدن ثانیه ها تا بینهایت .
و چیز غریبی که به گلویت چنگ می زند .


اینجا همان جاست .
جایی به اندازه یک نفر میان بازوان من .
و وقتی سرت را روی سینه ام میگذاری
می توانی ساعت ها گریه کنی .
بی هیچ دلیلی
من هیچ نخواهم پرسید و تو هم به تساوی دو طرف معادله هایت نخواهی اندیشید .
بی هیچ دلیلی .







Saturday, May 13, 2006





عذاب وجدان

الان داره امتحانم برگزار می شه!
من آخر سر از عذاب وجدان میمیرم.

***

جدی من کی آدم میشم.
نه خداییش. یه مقعد که هفته ای یکی دوبار میره دانشگاه .
درس نمی خونه و مدتیه که هیچ کار هم نکرده .
یه مفت خور بی مصرف . خدایی امثال منو باید تو میدان شهر به دار بزنن .

دردیست غیر مردن
کان را دوا نباشد .
این درد کون گشادیست .
بله.

***

ولی حال می کنیما !







Thursday, May 11, 2006





راث میگی؟

ببخشید دیگه
حوصله ادیت کردن ندارم .

البته می دونم که شما منو با غلط های املایی و دستوریم ، هم دوست دارین .

پ ن: ااااااِِِاِه...راث میگی؟


***

اینجا داره تموم میشه .
خدایی تمپلتشم رو اعصابه .
من باید خداحافظی کنم کم کم.
اینو بگم.
آقا من تو کف یه دختر مونده بودم دیروز تو نمایشگاه .
که قیافش رو انگار خیلی قبلا دیده بودم.
خلاصه رفتیم و آشنا شدیم.بعد نکته اینجاس که کشف شد چقدر کلیات صورتش شبیه کیه(یکی از دختر های دانشگاه)؟
و توسط رفیقم هم تایید شد .
ولی من هنوز قانع نشده بودم .
بالاخره متوجه شدم ابرو و پیشونیش شبیه دوست دختر سابق یکی بچه ها بود .
ولی طرح چونه اش شبیه یکی از پسرهایی که باهاشون رفیق بودم .
مطمئنم اما پسر رو یادم نمی آد ،
یعنی یه طرح محوی از تصویرش تو ذهنم دارم .
و لی خنده هاش شبیه یه دختر دیگه بود که وقتی 16-17 سالم بود بعد ازیک روز خوب (تونستیم به بهانه نمیدونیم نشستی در باره المپیاد بود که تو دانشگاه تهران بود ، دبیرستان رو دودر کنیم.) و رفتیم دنبال دختربازی (به سبک اون موقع) .
خلاصه آشنا شدیم و یکیشون نگین نامی بود و اون یکی مژگان بود اسمش.
فکر کنم این شبیه مزگان بود . یادمه همین موقع ها بود چون چاقاله یا گوجه سبز هم خریده بودیم .
البته بعد از اون روز که با هم بودیم نه خارکسده ها زنگ زدن و نه هیچی.آخه تریپ ما هم بچه مثبت پپل بود، حق داشتن بیچاره ها.
خلاصه حسابشو بکنبن ما کلا یک ساعت با هم بودیم .
می دونین من واسه به خاطر آوردن این خاطره ها و اسامی ، دیشب تو رخت خواب قیافه تمام آدم های این مدت 4-5 سال اخیر رو بررسی کردم .
حدود سه ساعت و خورده ای و قیافه ی همشون رو تصور کردم . خیلی جالب و سخته .
اونم واسه مخ تعطیل من .
ولی با اینکه قیافش شبیه همون دختر تو دانشگاس نه مژگانه ، اما اون چیزی که از اول داشت به من فشار می آورد همون تیزی مشترک تو خنده های جفته شون بود و حالتی که گوشه چشماشون موقع خندیدن پیدا می کرد. . بعدش که این یادم اومد گرچه اون پسره یادم نیومد ،همچین احساس خستگی لذت بخش بعد از کار سنگین داشتم . گرفتم راحت خوابیدم .
اوف چقدر زیاد شد . برم دیگه .







Tuesday, May 09, 2006





هیچ چیز

به اسم تو
قسم به تمام دلایل روشن و تار که اینچنین میردخشند از دور
به رسمی که از درونم می جوشد و نقاط را به سمت انتهای راه
به سرعت به هم متصل می کند .
قسم به دلهره ات وقتی جواب آخرم را همان ابتدا، من از تو سوال می کنم .
به انگشت های کوچکت آنگاه که با حاشیه ریش ریش روسری ور می روند
انگار که چنگک در ذهنت انداخته اند .
و نگاهت که مضطرب ترین علامت سوال دنیاس
و احساست که تنها نقطه تماس فهم با دایره این کلمات بی معنیس.
من هیچ چیز را با هیچ چیز عوض نمی کنم .











تبر از آن تو

کدامتان بود دردهایش را لاین می کرد
و قهقهه اش خواب را ازچشم افسردگان خوش خواب بدحال ربوده بود .
صدایش کنید و بگویید بت تراش انتخابت کرده است .











2:2

امشب با اینفکتد ماشروم شروع شد.
تا خدا چه بخواهد .

***

منت خدای را چاق و کپل
که پیک توپ و تپل
در دست و از شارب ناب سرمست
ازم می پرسد :اینا چیه ؟
ولی جا افتادگیش ،منتظر جواب نگاهش نمی دارد ،
تقاضای آهنگ در هواستی هم ندارد

***

چه شد من به خدا اعتقاد پیدا کردم .
سه روز در توهمات آفت بر دهانم رویت
و پس از دو روز یعنی امروز آفت خیالی بر لثه ام متولد شد .
برای این آفت ها و زگیل های متافیزیکی چه توجیهی بهتر از خدا
(هیچی بابا این یکی پیکم برو بالا، دارم سر به سرت می ذارم .)

***

الانیس باب دیلان گوش می داده ، اطمینان دارم .

***

دخترهای دانشجوی تنگ مانتویی که بلند بلند ازین حرفا می زنین وقتی از کنارم رد می شوید .
شما چه باحال و بچه معروف و همه چیز دان و اینکاره هستید !!!

***

آدم تنوع طلب که سرش به تنش می ارزد اگر دستش نرسید ماشین و اتوبان و شهر و مناظر راعوض کند .
لاقل فکری برای موسیقیش می کند .
آدمهای غیر تنوع طلب نیز گونه های به دردنخوری هستند که از بحث ما خارجند .







Sunday, May 07, 2006





2pa feat 9133

من دوستان خوبی دارم .
دوستان من کونگشادند، اما نه اندازه من .
نه هزار و صد و سی و سه
پروژه ش رو به پنج قسمت تقسیم کرده
که خب یه قسمت که قسمت اصلی پروژه س رو بی خیال شده ،
در عوض چهار قسمت بقیه که مقدمه محسوب میشن از جاهای مختلف چهار تا مقاله پیدا کرده
(داره گوز گوز میکنه که نه ترکیب تعداد بیشتری مقالس یعنی مثلا 6 تا)
(ادامه میده پروژه لیسانس رو باید دودر کرد .استاد تاب دار پروژه دوساله داده)
حالا اینکه داریم یه هفته ای انجام میدیمش بماند
(میگه از اسفند دارم مطالعه می کنم)
آره یادم هست دو روز قبل عید رفت کلی رمان و کتاب داستان وکسشر و غیره خرید .
...
آره دیگه خلاصه آنلاین ترجمه میکنه آقا و من تایپ می کنم واسش
(الان هم خوابیده و داریم آهنگ Man of constant sorrow گوش میدیم . )
کون لق تمام مخلصان راه علم تلاشگران این خاک و بوم .
(ولی داره میگه پروژه ام باحاله ، میگه مخصوصا اون قسمت اصلیه فوق الذکر)
راست میگه خدایی مثلا مشتق گیری برداری از تصویر بر کره یا تفاوت میان ابر فضا و فرا ابرفضا و یا موجوداتی مثل شبه اسکالر
کلا تو این پروژه ما بر لبه تیغه توهم می خزیدم .
(میگه آبروی ما رو پاک بردی .)
راست میگه بدبخت این تنها رفیق علمی ماس.
البته لازمه اینجا از دکتر جواد هم یادی کنیم (شاعر شعر ذغال)که شاخ کنکور رو تو کونش کرد خدایی
9
کسکش
بهر حال بذارید من از ویژگی های مثبت اخلاقی نه هزار(رندش کنیم) براتون بگم .
چون خصوصیت خاصی به ذهنم نرسید (شما هم جای من بودین جز منظره پر و پاچه بلوریش چیز خاصی توش نمی دیدین)ترجیحا در باره این آهنگ می نویسیم
Along the Banks of Rivers
از
Tortoise
می نویسیم .
این آهنگ خیلی خوب
دانلودش کنین .
(داره میگه زندگی کیریه .من یه آدم منفی باف پوچ ساه مسلک هستم . خداااه، کیر سیاه دیده اید آیا ؟)
به هر حال این آهنگه یه سیستم شله قلم کاریه که دو نداره
جاز و امبینت و کانتری وراک وفیلم وسترن و به خاطر یک مشت دلارو....
از همش یه مایه هایی داره
دانلودش کنین اگه گیر آوردین .
(میگه چرا کس می گی کسکش)
الان میرم میخوخمش .
خب واقعا من باید پست کنم اینو ؟
(می خواد بیاد به سبک کیریه من کس بنویسه .)
میمون مقلد . چشم نداره ببینه یه بار ریدیم بهش.
میگه 20 نفر در روز خواننده داری ، عاشقانه می خوننت .
می خواد دستم رو رو کنه روزی چهار بار هیتیم را میبینم .
میگه هی بلاگ عوض می کنی خودتو جر میدی منم آدمم ، آخرشم 24 تا خواننده در روز.
تازه اخبار واصله میگه یه دفترچه هم داری مطلب خوبات رو اون تو می نویسی پابلیش نمی کنی
الان هم ملت دارن از خماری میمیرن .
اینا رو نه هزارو خورده ای به من میگه .
جفتمون هم به نظرمون دیزل هد بلاگ خوبیه
بذارید سیگارمو بکشم .
ازینجا به بعد به قلم نه هزارو خورده ای...
لاشی گفت به قلم فلانی یه وقت مطلب زیباش با حرفای من ان آلود نشه دفه پیش که اومده بود اینجا تایپ کنه یه صفحه ریتال آورده بعدم زده و ما رو گرفته به بحث
الانم که اینطوری
اصلا این نزدشم مخش تعطیله چه برسه بزنه و به خود شناسی هم برسه
خداییش
مملکتی که جوانش من و این باشیم رو باید شاشید توش
حوصله ندارم
کیری زد سیم گیتارم رو هم پاره کرد
ممد تو یک سیل ویران گری
تو خیابون هم که را میری دختر و پیرزن و جوون و کودک رو ویران می کنی
با اون زلف ها پریشونت
الانم به سبک کیر به دستان این خطه گفت با یه صدای نازی
چرا جا تو اینجا کس نیست
یا چرا تو کون انی نمی کنی
یا چرا آیا
صداقتم سرش گرده
برنامه ریدن به همه
از خودم دورغم در میارم
به همه میشاشم
سیل میاد بعدش
رود نیل رو دیدی
جلگه رود نیل پایه گزار تمدن قدیم مصر شد
مصر پایه گذار اهرام
اهرام هم تو کون صدام
و صدام هم کنایه از تمام دوستانی که ما را همراهی کردن
حالا پست ر و عوض می کنیم
من برم بشاشم
خب دو پا برگشت :

اهم . دیوث خجالت نمی کشی . چهار سال تریپ تو بلاگستان از خودم در کردم که کسی نفهمه کونیم. انتر گوساله .
خب چقدر کس به هم بافته نمیشه ربط داد چیزیو خدایی .
حالا که تریپ شاشه پس منم رشید و در بیارم .
(میگه پستش نکن درفتش کن یادگاری ،جا زد بدبخت ، شاشید به خودش)
بدبخت مرد باش
اگر اسلام نداری آزاده باش
مرد اونیه که سرش رو بگیره بالا داد بزنه من کونیم .ولی شما بیاین کیرمو بخورین .
الان مثلا قراره بره بشاشه.
خدا منم جلقم میاد اینم همش تو اتاقه .
آخرم مجبورم پرو پاچه بلوریه نه هزار و خورده ای و سوژه کنم
(همش هم غر میزنه الان باید دوست دخترم رو امشب می آوردم نه تورو)
حالا کسکش یادش رفته یه ساعت پیش چهجوری از خایه هام آویزون بود بمونم پیشش
(البته قرار بود به کار های مهم تری بپردازیما )
ولی خب .
واقعا اگه تا اینجای مطلب رو مطالعه کردی سینت رو ستبر کن و با متانت تمام بگو من از نوادگان امام ابالحسن کسقرنه ام .
اخه داری چیو میخونی خدایی . این یه مطلب خصوصیه اصلا، گمشید .
گم شید و گرنه مادربزرگ نه هزارو خورده ای رو صدا می کنم بیاد بهتون بده .
خب خسته شدم .
حرفی ندارم .
نه هزار و خورده ای در حالی که داره داریوش زمزمه می کنه میگه چوب تو کونه هرچی نامرده
ای غم بیا
آخه چی می فهمید اینجا چی میگذره
ما تو غم غرقیم . غم مارو باخودش به فراسوی حیات برده .
غم .
ماتم .
غصه .
غم من لیک غمی غمناک است .
شرت ما از چه سبب نمناک است .
چاره ما همی موسیقی پست راک است .
کون ما در این شب تارو سیه بر فاک است .
لیک و چشم و دل ما ناپاک است .
چاره شاهد و ساقی سمن ساق بلورین پستان
دیلدو و انگشت سبابه و ساک است .
اینم میگه آخه چرا توی کسش چسب ناک است .
اوه .
آهنگ جوابگوی کسشر نیس.
شرمنده تمام مومنین مخلص و مفلس .
خب بسه دیگه کار داریم .
کس ننه هاتون .
کیر تو دهاناتون .
لاپای باباتون .
نه هزار خورده ای داره با قافیه هام جلق میزنه
کلی حال کرده .
الان آبشم پاشید تو مانیتور.
مانیتور سوخت . الان ما تصویر نداریم .
چرا سیاهه .
این چرا قیر ازش میاد .
سیاهی در سیاهی .
دروازه ای مطلق به درک هستی .
میگه یه هستی هست تو اکباتان جندس .
ذوق کرده .
اگه شما اطلاعاتی ازش دارین بدین و خانواده ای رو از نگرانی در بیارین .
به صورت استعاری ریدم بهش ولی بماند .
خب من یه نخ سیگار بکشم .

من باید بنویسم الان؟
چی بنویسم؟
اهان این میگه بگو من فلانی ام
چی بگم آخه
من احساس عجیبی دارم الان
واسه این آهنگس
داریوش داره خودشو با گیتار می گاد
داریوش و دیستورشن
ملت همه رو اکس اند
داریوش رو زنشه
من رو ممد
ممد رو جواد
جواد رو رضا
رضا رو تقی
تقی رو من
این یعنی توپولوژی
حالا یه آهنگ دیگس
منم اون بالا رو سن ام
با داریوش
یه لب از داریوش می گیرم
داریوش دستشو میکنه تو شرتم
چیزمو میماله
منم چیزشو میمالم
یا علی میگم و لنگاشو میندازم رو شونه ام و حالا نکن کی بکن
اینا رو واسه جلب رضایت شما خاننندگان حشری نوشتم
شما
شما بانوان گرامی
شما که هر روز و هر شب به یاد من بالشات را لای کستان می گذارید
i am occupied
i am occupied
with shit
ها ها ها
دو پا اومد
(اصلا این دو پا خودش خیلی کیریه
منو یاده لاپایی میندازه)


این یه قسمت داشت تو نوشته هاش که توش به من کون تپل میداد ورداشت .حتی تو نوشته هاش حاضر نیس به من بده . رفاقت مرده
رفاقت بوی گه گرفته.
رفیق واسه رفیق نمی چسه .
کوش اون دیار لوتیان بی مدعا .
که کس زنشون رو share میکردن .
خب دیگه آهنگمون هم تموم شد .
بدی وینمپ اینه که بعدش آهنگ بعدی شروع میشه .
خب چی بگم .

آخرین شعرم رو از صمیم شرت تقدیم میکنم به شما خواننده ها :

(این قسمت (قسمت اصلی پروژه 9133)(دوستان بچسن) ، پاک شد)

اکوی فریــــــــــــــــــــــــــــــــادهای ما...........







Saturday, May 06, 2006





سرهنگ

سرهنگ جدیدا خیلی روش تو روم باز شده .
یک کم تحویلش گرفتم با اون خاطرات کوفتیش
مد کرده هر روز می آد شلوار و شورتش رو در میاره میگه
پشتش رو میکنه بهم و میگه قلبم درد می کنه .







Friday, May 05, 2006





من ، مردی بی سرو پا

من همان مرد بی سروپایی هستم .
که به دولت مردان کشور ناسازهای رکیک نثار می کند با صدای بلند ،
که فیوز شهر کشیده اند و
کوچه ها این چنین تاریک مانده
آری و همه اش تقصیر این مادر قحبه هاس.

***


گاهی احساساتمو فراموش می کنم من.
و لباس ها مو ،
و دروغ هامو

خیلی هم طبیعی و نرماله

***

من عاشقانه دوست میدارمت،
به بقیه اش چه کار داری .











جدی

جدی گرفتن آغاز بدبختیس.
یعنی اول مصیبت .
می فهمی چی می خوام بگ.
با یه لحن کلافه و بی حوصله بخون .
خیلی جدی و همراه با یه اَه :جدی گرفتن آغاز بدبختیس ..







Thursday, May 04, 2006





عنوان ندارم

ضعیف و لال و بیگناه
مثل آلت قتاله.

***

گاهی نداشتن غمناک است.
و بعضا غم نداشتن مردابی می شود از جنس خودش یا رویا.
می دانم بهانه گیریس
و تمام این گاه و بیگاه ها ، عادت می شوند .

***

مشاهده
مقایسه
مشاهده
مقایسه
مشاهده
...

***

روز های روشنی در پیش است .
آفتاب هایی با طعم خوشبختی
هوم
هوا گرم شده است ها

***

گاهی که در فیلم های افسانه ای
قهرمان داستان سوار بر اسب از دهکده ای کوچک گذر می کند .
دلم می خواهد فقط بدانم در دهکده چه می گذرد .
تک تک خانه هایش
تک تک آدم هایش
دقیقا در همان لحظه !

***

رویای مادر
مختصات فرزند
کلافگی بی شکاف .


***

اول صبح ها که سورمه ای رنگ آسمان
کم رنگ و کم رنگ تر می شود .
احساس مسافرتم می گیرد .


پ ن : از کی تا حالا زیر بغل ماطعم بوی خوشبختی میده ، بماند .







Wednesday, May 03, 2006





روزنامه صبحگاهی

روزی مردی میانسال از کنار دکه ای گذشت
و به جای خریدن روزنامه صبحگاهیش
مسیرش را به سمت
عمق فاجعه
کج کرد .


***

دنیا دور باطل نیس
حاجی


***

گاهی وقایع
مهم نیستند
فقط ترتیبشان
ارزش توجه دارند .


***

اعتماد
واژه بزرگیس .
خیلی بزرگتر که خرج کس و کون پیش افتاده ت می کنی .


***

بعضی از لحظه ها
مدت ها وقتم را می گیرد .
تمام شرایطش را
تمام فاکتور هایش را بررسی می کنم بارها بارها
بعضی لحظه های کوتاه
چقدر زمان می برند .


***


کاش جوانی کردن با طعم کرت رایج بود .
کاش گلدسته ها سه وعده با شاین آن سیرم می کردند .
کاش می شد صدای کفش ها وقدم ها را با آلور کوک کرد.
کاش کمی خشونت نگاه میداشتم برای تول
کاش شیواری و جف باکلی
کاش بار و جاز و قمار و قمارباز

کاش باکره بودند
این گوش ها تا
با
تمام وجود
تقدیم می کردمشان
به تام یورک.







Tuesday, May 02, 2006





بودابو

رابطه ای نزدیک بین آنچه گوش می دهم و
اولین کلماتی که به ذهنم میرسد و
مزخرفات چند ثانیه ای اینجا.











so shut the shit up

فاز فک مزخرف ترین و انرژی برترین و خالی کننده ترین
و از همه مهمتر حرام کننده ترین
و کلا کسشر ترین قسمت
برنامه اس.











خلاصه

من گاهی خلاصه می شوم .
اینجوری.