IN Service




Sunday, May 14, 2006





جای دیگر

پدر تو در سواحل صابونی حمام در حال آب کشیدن کجای بدنش غرق خواهد شد.
در حالی که مادر تو در مهمانی شرتش را از چاک ماتحتش برای لحظاتی کوتاه بیرون می کشد
در بستر خیانت و حماقت رشد کرده ای
صدای دعوا ها هنوز در گوشت هست؟


اینجا جای دیگریس
جایی که به آن روبروی من می گویند .


سناریوی بهتری داری .
پدرت فیلم بردار بوده ،
ولی بعد ازدواج مادرت هیچ وقت نقاشی نکرده
هم رشته اش این بوده و هم استعدادش را داشته ولی خب فکر کرده روزی با خود اشتباها
به نقاشی علاقمند شده.
پدرت انتخاب بهتری بوده .
تو نه نقاش شدی نه فیلم بردار نه عکاس نه فیلم نامه نویس حتی .
ولی همیشه چیزی از درونت به تو فشار می آورده .


اما اینجا جای دیگریس
جایی که به آن روبروی من می گویند .
نزدیکتر بازو ها من دور قاب بدنم را گرفته اند .


پدرت در 7 ساگی تو را تنها گذاشت و مادرت در 24 سالگی .
چقدر دنیا زود لباس هایش را درآورد روبرویت .
زیبا بودی .
و پوست انداختی به چه سرعت .
کودکی می خواهی و پوشیدگی .
تمام شدی مثل تمام استعداد هایت در سایه انزوای نه حتی خلوتت .

اما اینجا جای دیگریس
جایی که به آن روبروی من می گویند
نزدیکتر بازو ها من دور قاب بدنم را گرفته اند .
وقتی باز می شوند برای یک نفر .


دختری هستی معمولی .
پدر و مادرت دوستت دارند .
زندگی می چرخد مثل چرخ و فلک نزدیک یا دور از خیابان محل سکونتتان
دقت کرده بودی تا به حال اصلا ؟
الان هم هیچ .
تنها آرزوی کش آمدن ثانیه ها تا بینهایت .
و چیز غریبی که به گلویت چنگ می زند .


اینجا همان جاست .
جایی به اندازه یک نفر میان بازوان من .
و وقتی سرت را روی سینه ام میگذاری
می توانی ساعت ها گریه کنی .
بی هیچ دلیلی
من هیچ نخواهم پرسید و تو هم به تساوی دو طرف معادله هایت نخواهی اندیشید .
بی هیچ دلیلی .