IN Service




Tuesday, March 14, 2006





old home

تماشایت می کنم .
که فرسوده و موریانه زده شده ای.
تمام این سالها .
تمام خطوط بجا مانده بر دیوار هایت .
تمام لکه های ریشه روانده بر گوشه و کنارت .
و دود که سقفت را تیره کرده.
و مار هایی نامرئی که شب ها می خزند در عمق وجودت .
می شنوم که پایه هایت را می جوند .

پ ن : برگرفته از آخرین دست نوشته های مردی که در آخرین لحظات فرصت کرد، در آینه آن خانه قریمی
نگاهی به خود بیندازد .


***



مادری فرزندش را صدا می کند .
فرزند در آب های دور شنا می کند .
آب های دور کوسه هایش را پرورش می دهد.
کوسه ها آغوش مادر را می خواهند ،
کسی در اتاق انتظار دندانپزشکی منتظرشان نیس ،
پرستار دو بعدی اتاق انتظار دستش را از دماغش در می آورد و بقایایش را به جایی زیر قاب می مالد .
صدا آب ها را می شکافد پیش می رود .
من پستان های مادرم را می خواهم که بی دریغ و تردید بجوم .
با همین دندان های به ظاهر شیری .

آب های دور سرد است .
خون گرم می خواهم ،خون گرم

آب های دور سرد است .
آب های دور سرد است .



***

چیزی انگار خانه را ترک می کند .
و ظاهرا من جز کالبد باقی مانده ام انگار .
همان بقایای فوق الذکر