IN Service




Friday, December 09, 2005





You keep thinking you've got something for me !

خب در ابتدا لازم می دونم خدمتت عرض کرده باشم
"اصلا نمی فهمم این روز ها چگونه می گذرند ؟"
لذا اگه تو فهمیدی ما رو همچنان بی خبر بذار !

امضا : ایستاده در نبش


***

حالا بریم سراغ چیزهایی که این روز ها افتاده تو مغرم و گشادیم می آد خیلی بهشون فکر کنم .
کلمه اول : قدرت ، کلمه دوم: پرستش ، پاراگراف سوم:
گاها دیده شده آدما طوری دور می زنن خودشون رو و دمشون رو گاز می گیرن که خودشون هم نمی فهمن و بلا به دور!

***

و خب هیچکس نمی تونه مثل من زندگی کنه ،
البته بهش عادت کردم می دونی !
حس می کنم پیری از همین عادته شروع میشه !
به هر حال دیگه چطور میسیسیپی !

امضا : هنوز ایستاده در نبش



***


ساعت های زیادی به چیز های زیادی فکر کردم.

اه بذار راحت بگم : حس می کنم مغزم یه جورایی گهی شده .
دیده ملت تو لیوان بستنی میرینن گهگاه !
اونجوری

پ ن :پدیده فوق در جوب های منتهی به بیمارستان هایی که همراه های بی سرو پای بیمار را راه نمی دهند به سادگی بالاخص در شب به وفور یافت می شود .


***

چقدر من ناراحت و همدردم ازینکه این هواپیما سقوط کرده .
همچنین وای آلودگی هوا رو بگو .
نچ نچ نچ نچ
چه اسف بار!


خب حالا بریم سر اصل مطلب : سوتین زن یا دختر همسایه افتاده تو تراسمون !
فکر کن یکی زنگ تک تک واحد های مجتمع رو بزنه :
ببخشید شما خودتون یا خونواده شریفتون سوتین گم نکردین .
آخ ببخشید حواسم نبود حالا به هر حال به خانوم یا دختر یا مادرتون اطلاع بدبد اینم شماره تلفن بنده س .
به هر حال ما به خاطر یه سوتین بادآورده اون دنیا مدیون نشیم .

امضا: اسکل کس قرنین زاده ،بالغ ساله از تهران


هه هه هه هه

خوب بیـــــد ؟


***

نه اینکه تو نمی تونی ،
من دیگه نمیتونم غافلگیر بشم !